- هم زدن
- مایعی که از مواد مختلف باشد که با آلتی در هم آمیختن، چنانکه آش را با چمچه یا قاشق هم زنند
معنی هم زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- هم زدن ((~. زَ دَ))
- در هم آمیختن، به هم زدن
- هم زدن
- Stir, Whisk
- هم زدن
- mexer, bater
- هم زدن
- revolver, batir
- هم زدن
- mieszać, ubijać
- هم زدن
- помешивать , взбивать
- هم زدن
- перемішувати , збивати
- هم زدن
- roeren, kloppen
- هم زدن
- rühren, schwenken
- هم زدن
- remuer, fouetter
- هم زدن
- mescolare, sbattere
- هم زدن
- हिलाना , फेंटना
- هم زدن
- নাড়া , ফেটানো
- هم زدن
- karıştırmak, çırpmak
- هم زدن
- 젓다 , 휘젓다
- هم زدن
- kuchochea, piga
- هم زدن
- 搅拌 , 打蛋
- هم زدن
- かき混ぜる
- هم زدن
- לערבב , להקציף
- هم زدن
- mengaduk, mengocok
- هم زدن
- คน , ตี
- هم زدن
- حرّك , خفق
- هم زدن
- ہلانا , پھینٹنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اخلال
خراب کردن بی ترتیب کردن آشفته ساختن، باطل کردن، منحل کردن (جمعیت حزب و غیره)، مخلوط کردن زیر و رو کردن، قهر کردن با کسی
یکی را بر دیگری زدن، تصادم
خراب کردن، باطل کردن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن
آشفته کردن، به هم زدن
مخلوط کردن، زیر و رو کردن
آشفته کردن، به هم زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
فرو بردن و بر آوردن نفس
نهیب زدن، با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
نفس کشیدن، تنفس کردن
کنایه از لب به سخن گشودن، حرف زدن
کنایه از لب به سخن گشودن، حرف زدن
اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن، اظهار عجز کردن، فروتنی کردن
پنهان شدن